سفیه غیرمالی!

همانطوری که معروف است، در فقه و حقوق سفیه به کسی می‌گویند که فاقد عقل معاش است یعنی در امور مالی قدرت تصمیم درست از غلط را ندارد. به همین خاطر برای او سرپرستی تعیین می‌کنند که امورات مالیش را انجام دهد. مثلا ولی او یعنی پدر یا پدربزرگش به جایش ملکی یا زمینی را خرید یا فروش می‌کند. اما در امور غیرمالی مثل طلاق و اردواج اختیارش با خودش است و می‌تواند بدون ولی هر تصمیمی بگیرد. به اصطلاح در امور مالی به حد رشد نرسیده ولی در امور غیرمالی به حد رشد رسیده است.

در فلسفه و عرفان می‌توان جعل اصطلاح کرد و دم از سفیه غیرمالی زد. امورات مالی که خیلی مهم نیست و به حساب نمی‌آید. اصل و اساس زندگی انسان امور غیر مالی است. اثبات این حرف خیلی راحت است. مثلا فکر کنید یک انسان سفیه که عقلش تعطیل شده و به جای عقلش، جهلش برایش تصمیم می‌گیرد شغلی انتخاب می‌کند که در آن شغل پول حرام در می‌آورد یا سر مردم کلاه می‌گذارد یا از روی هوی و هوس با زنی ازدواج می‌کند که هیچ سنخیتی با او ندارد و آن زن از او طلاق می‌گیرد و نه تنها در زندگیش شکست می‌خورد بلکه آن زن تمام مال و اموال آن مرد را بر می‌دارد می‌رود.

مرد مهندسی را دیده‌ام که در خرید و فروش و امور مالی و پول درآوردن خیلی حرفه‌ای بوده و به اصطلاح حقوقی، سفیه نبوده بلکه عقل معاش داشته ولی با زنی ازدواج کرده که همه اموالش را سرکیسه کرده است و یا به خاطرش کل اموالش را از دست داده است. یا کسی شغل پر درآمدی داشته ولی خودش اصلا از اموالش هیچ بهره ای نبرده و همه را برای وراثش به ارث گذاشته است!

پس نمی‌توان ملاک سفاهت یا عدم سفاهت یا رشد عقلی یا عدم رشد عقلی را تصمیم‌گیری در امور مالی دانست بلکه سفیه واقعی ممکن است در امور مالی خیلی حرفه‌ای باشد اما در امور غیرمالی یعنی اداره زندگی خصوصی خود سفیه باشد. به نظرم سفیه واقعی این شخص است و باید طبق قاعده برایش ولی و سرپرست انتخاب کرد. یعنی باید معلم و راه بلدی بالاسرش باشد و با مشورت با او جلو برود. خداوند هم در قرآن کریم می‌فرماید که:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ سوره توبه آیه ۷۱

در این آیه خداوند می‌گوید هر زن یا مرد مومنی بر برادر یا خواهر ایمانی خود ولایت دارد و می‌تواند او را در صورتی که خارج از دستورات خدا و پیامبر گام برمی‌دارد امر به خیر و نهی از شر کند. این یعنی ممکن است من یا تویی که استاد دانشگاه هستیم یا پروفسوریم یا دانشمندیم یا هرچیزی، یک نوجوان مومن، در برهه‌ای ممکن است بر ما ولایت داشته باشد و یک امر درستی را به ما گوشزد کند. بنابراین ما هیچ وقت نباید خودمان را از مشورت با مومنین زن و مرد بی بهره کنیم.

بخشی از مطلب هم مربوط به همان بحث جنود عقل و جهل می‌شود. انسان عاقل و غیرسفیه دارای صفت تسلیم حق (ضد آن تردید کردن)  و تصدیق حق (ضد آن انکار حق) است. طبق آیه مشارالیه و این حدیث، مومن عاقل و غیرسفیه کسی است که از خدا و رسول خدا اطاعت می‌کند. مفهوم مخالف این سخن این است که از غیرخدا و غیر رسول اطاعت نمی‌کند. بنابراین از مشخصه‌های مومن و شخص عاقل این است که در مقابل حرف حق تسلیم است و اینکه سعی می‌کند کاری نکند که مورد مخالفت خداوند و رسول است. کسی که این شیوه را در زندگی در پیش بگیرد مصداق دقیق شخص غیرسفیه است نه کسی که توانایی اداره اموال خود را نداشته باشد!

خوانش فارابی از اوسیای ارسطو (چاپ مقاله جدید در مجله پژوهش‌های فلسفی دانشگاه تبریز)
شیطان از راه نواقص اخلاقی وارد می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.