عقلت و دلت را به هیچ‌کسی نسپار جز…

انسان دو چیز مهم و حیاتی در وجودش دارد که با آنها از همه موجودات دیگر متمایز می‌‌شود حتی از فرشتگان. یکی عقل و یکی دل. ابتدا در مورد عقل صحبت کنیم. عقل در تعریف من یعنی نیرویی که خدا به ما داده تا با آن درست را از غلط تشخیص دهیم. صلاحمان را تشخیص دهیم و کاری نکنیم که به ضررمان در دنیا و زندگی پس از من مرگ تمام شود. یک عده امور تشخیص آنها خیلی بدیهی است مثلا وقتی جگرمان تشنه است کسی به ما آب کثیف تعارف کند پس می‌زنیم و نمی‌خوریم. این یعنی عقلانیت. ولی مسئله وقتی جدی می‌شود که انسان می‌خواهد تشنگی روح و روانش را سیراب کند و قاعدتا روح و روان هم آب می‌خواهد. ولی این آب که همان باور و اعتقاد باشد را از چه کسی بگیرد؟ اینجا مطلب اصلی که می‌خواهم در مورد آن صحبت کنم شروع می‌شود.

همانطور که می‌دانید در این دوره زمانه پر از آدمهایی شده که مدعی هستند حقیقت و حرف و راه درست نزد آنهاست. از پیروان مکاتب هندی و چینی و ژاپنی و شرقی  (که اصولا کارما و توهمات عرفانی و قانون جذب و زندگی کردن در لحظه حال و مراقبه مشخصه ذاتی آنهاست) گرفته تا حتی کسانی که در مسیحیت و اسلام و جهان تشیع و تسنن دم از عرفان (که اصولا سرسپردگی شمس‌واری و مولوی‌واری و وحدت وجود و کشف و شهود مشخصه ذاتی آنهاست) می‌زنند. ولی هیچ ملاک و معیار معقولی وجود ندارد که من باید به این مکاتب سر بسپارم و باورهایم را از آنها بگیرم. که گفته که من لزوما و ضرورتا باید چیزی که یک استاد عرفان هندی یا اسلامی حتی اگر خیلی محترم هم باشد را گوش کنم و به آن عمل کنم؟ از دست هرکسی که نمی‌شود یک لیوان آب گرفت و خورد.

بعضی استادها چون خودشان راهی را رفته اند و آن را درست یافته اند و با آن آرامش گرفته اند می‌خواهند به زور آن را در خورد شاگردان یا جامعه بکنند. ولی این مسیر مسیر خیلی خطرناکی است. اینکه انسان به کسی عقل بسپارد و بخواهد باورهای خود را از او دریافت کند خدا می‌داند سر از کجا در می‌آورد.

تمامی این معارف و عرفانها به نظر من بشری محسوب می‌شوند. و هرچیزی که بشری باشد دست تخیل در آن خیلی قوی است. حتی ممکن است کسی مثل ابن عربی و سهرودی و ملاصدرا و … باشد ما در بحث حقیقت با هیچ احدی شوخی نداریم زیرا بحث عاقبتمان در دنیا و آخرت در میان است. تنها منبعی که در طول تاریخ بدون تحریف باقی مانده و موثق‌ترین است قرآن کریم است. در این کتاب تنها معرفتی که معتبر شناخته شده است معرفت فطری است که انسان آن را در نهاد خود دارد و گاه که به اضطرار یا چالش بزرگی در زندگی بر می‌خورد به آن ملتفت می‌شود. این معرفت هم امری کاملا شخصی و درونی است که انسان در هنگامه نماز خواندن و دعا و نیایش درکش می‌کند و همه مومنین به آن اعتراف دارند. ولی عرفای هندی و مسلمان و مسیحی که دم از یک مکتب میزنند و میخواهند بر مبنای آن قران و اسلام را تفسیر کنند اینها خطرناکند. زیرا به مبنا و زمینه و حوزه ای تکیه کرده اند که به قول خودشان کشف و شهودشان است. ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که شیطان در آن شناخت دخل و تصرفی نکرده باشد.

حتی فرض بگیریم که آنها راست می‌گویند و کشف و شهود کرده اند، ولی اصلا کار عاقلانه ای نیست که من قرآن و قول معصومین را رها کنم و به دانش یک شخص غیر نبی یک شخص عادی تکیه کنم. ترازوی حقیقت هر گفتاری قرآن و گفته معصوم است. ولی وقتی من سرسپرده یک مکتب فلسفی یا عرفانی میشود در را بر روی فهم مستقیم و فطری قرآن کریم بسته ام و میگویم هرچه من عارف بگویم با آن قرآن را میشود فهم کرد. گویا باید برعکس باشد نه؟

مورد دیگر دل است. به قول امام صادق علیه السلام دل حرم خداست و غیر خدا را در آن جا نده. سازنده و خالق دل خداست ظرف از خداست و باید مظروف هم خدا یاد خدا باشد. وقتی من دلم را سرتاپا به کسی غیر خدا بدهم (حال ممکن است فرزندم باشد زنم شوهر باشد دوستم باشد شمسم باشد و …) و سوخت آن را از غیر خدا بگیرم این سوخت گیری از غیر خدا اصل شرک است. شرک قلبی است. آن قبلی شرک عقلی بود و این شرک قلبی است. وقتی دل و عقل به غیر خدا سپرده شود حتی اگر طرف عارف معروفی باشد استاد عالمی باشد باز هم کار کاملا غیر معقولی است. ما باید جا پای پیامبر بگذاریم. خود پیامبر گفت …ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً… اگر به قرآن و اهل بیت تمسک کنید هرگز گمراه نمی‌شوید. 

یک چیز خنده داری که نقلش خالی از لطف نیست این است که یکی از اساتید عرفان و فلسفه سلسله جلساتی گذاشته بود و می‌خواست بر مبنای یک مکتب فلسفی عرفانی جریانهای باطل نوظهور آخرالزمان را کالبدشکافی و شناسایی کند. کسی نبود به او بگوید که خود مبنای خودت طریقی دور از طریق اهل بیت است و باید اول طریق خودت کالبدشکافی شود…

در کل سرسپردگی در هیچ نوعش اصلا درست نیست و کسی که نمی‌گذارد حرفهایش مورد نقادی قرار گیرد و برای خود داعیه حقیقت را دارد باید خیلی از او ترسید و از او دوری کرد. این بحث قصه درازی دارد که در مباحث بعدی تلاش می‌کنم آن را تخصصی‌تر دنبال کنم.

روش اولویت‌بندی و طبقه‌بندی ارزش‌های زندگی
لایف‌استایل اسلامی به سبک واقعیت یا لایف‌استایل اسلامی به سبک هندی ـ آمریکایی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.