در این سخن مطمئنم شکی وجود ندارد و همه انسانها به آن اعتراف دارند که تجربه کردن بهترین منبع آگاهی و دانش است. هیچ منبعی بهتر از تجربه کردن در زندگی به انسان درس نمی آموزد. ولی گاهی همین باور به تجربه باعث میشود که برخی به اشتباه بیافتند و بخواهند مثلا یک تجریه تلخ را چندین بار تکرار کنند. ولی این باور کاملا غلطی است. نه تجربه زیاد تکراری به درد میخورد و نه نشانه سلامت شعور آدمی است و نه شنیدن تجربه های دیگران به درد میخورد؛ بلکه تنها تجربه ای که از آن درس گرفته شود به درد میخورد. حتی ممکن است آن تجربه یکبار اتفاق افتاده باشد ولی از بس تلخ و دردآور برای آن شخص بوده که با همان یک تجربه به چنان روشنگری و روشنایی و آگاهی میرسد که دیگر هرگز آن تجربه را تجربه نمیکند.
یک جملهای در روانشناسی معمولا روانشناسها به کار میبرند که خیلی حرف درستی است. میگویند تعریف دیوانگی و جنون این است که شخصی یک کار را چندین بار تجربه بکند و انجام دهد ولی انتظار نتیجه متفاوت داشته باشد. مثل همان کسی که یک سنگ بزرگ را به بالای کوهی میبرد و به نوک قله که میرسید آن را به پایین غلت میداد. و این کار را همیشه تکرار میکرد و انتظار نتیجه متفاوت داشت. امروزه در میان جوانان و پیران بسیار شایع شده است که مثلا وارد یک رابطه موقتی عاشقانه میشوند و وقتی شکست میخورند وارد یک رابطه بعدی میشوند و توهم میکنند که احتمالا رابطه قبلی و یا شخص مقابل مشکلی داشت و دوباره و سه باره و چهار باره این عمل را تکرار میکنند و انتظار نتیجه آرامش و لذت را دارند ولی هرگز به آن نمیرسند. این عین جنون و جن زدگی است.
تجربه را تجربه کردن اصلا کار معقولانه ای نیست. انسان عاقل و سالم از تجربه تلخ و اشتباهی که داشت درس میگیرد و آن را در کوله خود میگذارد و همیشه از آن استفاده میکند. البته تجربههای مثبت و درست اشکالی ندارد که دوباره و سه باره تکرار شوند ولی باید مراقب باشیم که چه مسیری را داریم حرکت میکنیم و همیشه ذره ای هم شده احتمال این را بدهیم که راهی که داریم میرویم درست است یا خیر. شک بد است ولی شک مقدمه ایمان و یقین است و شک موجب میشود که ما سرسپرده هیچ تجربه و هیچ راهی نشویم جز این که به درستی و مطابقت آن با قرآن و روایات یا سیره عقلا یقین کنیم.