روش اولویت‌بندی و طبقه‌بندی ارزش‌های زندگی

تمام کسانی که در زندگیشان حسرت اشتباهات گذشته خود را می‌خورند تماما بلا استثنا ریشه در عدم اولویت‌بندی در زندگیشان دارد. آنها نتوانسته‌اند ارزشهایشان را طبقه‌بندی کنند. ولی دلیلم چیست؟ مثلا توجه کنید کسی اولین اولویتش در زندگی رضای خداوند است. یا خود خداوند است یا اتصال و ارتباط با خدا و انجام دستورات او در زندگیش. مثل یک مومن واقعی (البته واقعا یک مومنی که در عمل هم با ایمان است). حالا اگر این شخص یک قرار داد دو میلیاردی به تورش بخورد ولی برای امضا کردن آن می‌بایست دروغی بگوید یا سر کسی کلاهی بگذارد و به همین خاطر قید قرار داد را بزند پنج سال دیگر اگر خانه نداشت و در خانه‌ای مستاجر بود حسرت نمی‌خورد که ای کاش آن قرار داد را امضا می‌کردم. نه؟ خیالش راحت است می‌گوید به خاطر خدا به خاطر شرفم و عقایدم و قیامتم این کار را کردم دندم نرم چشمم کور. ها؟ یا اگر جوان مجردی یک دختر یا پسر به خاطر خدا و حفظ پاکدامنی با یک جنس مخالف وارد رابطه عاشقانه خارج از ازدواجی نمی‌شود اگر به سن سی و پنج رسید و مجرد بود حسرت نمی‌خورد زیرا می‌داند که روش کار همین بوده و مهم این است که حرف خدا زیر سوال نرود وگرنه خدا روزی در آینده برایم جبران خواهد کرد.

حالا کسی را میبینید اولویتش درسش و علاقه‌اش است. مثلا دکتری فلسفه بگیرد و استاد و پژوهشگر شود. یا یک موزیسین شود. اگر شد سی و سه سال ولی هنوز نه زن دارد و نه بچه و نه ماشین و نه خانه، نباید حسرت بخورد. چرا؟ چون خودت انتخاب کرده‌ای و اولویتت بوده!

پس باید ارزشهای زندگی را زندگی کرد. اگر ارزشهای زندگی را زندگی نکنم همیشه زندگی پر از حسرت است. و حتی گاهی مبتلا  به بیماریهای روانی و روحی مثل افسردگی و  واگویه ذهنی می‌شوم.

ولی ممکن است کسی بگوید من در هجده سالگی خواستم درس بخوانم دکتری بگیرم و فیلسوف شوم، جامعه شناس و شاعر شوم، ولی الان می‌فهمم کاش می‌رفتم توی بازار کار و پول در می‌آوردم. و هی شروع می‌کند به این و آن را مقصر کردن؛‌ که اگه پدرم، داداشم و خواهرم راهنماییم می‌کردند اینجوری نمی‌شد یا مقصر حکومت و جامعه است! نه عزیزم جوابت پیش من است. جواب این است که تو بر پایه سطح آگاهی و بینش آن موقع و همچنین سطح نیازها و خواسته‌های آن موقع، حتی حتی با توجه به نواقص و ایرادات اخلاقی و روانی آن سن و شرایطتت، آن انتخاب را کرده‌ای. تو باید این مسیر را می‌آمدی تا در این نقطه بفهمی که این مسیری که آمدی تا اینجا بیشتر جا ندارد یا اینکه باید بیشتر ادامه بدهم تا به نتیجه برسم. اگر همان موقع شعور این موقع را داشتیم (بر فرض محال) باید در این سن جدید آن مسیر هجده سالگی را نیز تجربه کنیم وگرنه حسرتش تا ابد روی دلمان می‌ماند.

مطلب برایتان جا افتاد؟ یعنی اگر من در هجده یا بیست و سه سالگی خواستم رشته فلسفه بخوانم و استاد شوم ولی حالا که دکتری گرفته‌ام پشیمانم و حسرت میخورم فرض کنید در همان سن هجده سالگی مثلا، کسی به من این را می گفت و من وارد بازار کار می‌شدم و بچه دار و زندار می‌شدم شک نکنید که در این سن سی و خورده‌ای یا چهل و خورده‌ای حسرت می‌خوردم که کاش می‌رفتم فلسفه می‌خواندم مگه نه؟

پس اگر در اوان جوانی اولویتبندی کرده ای پس هیچ وقت حسرتش را نخور همه چی خوب سر جایش هست. ضمنا برای ازدواج و بچه دار شدن هم هیچ وقت دیر نیست. آدم هست که در سن پنجاه سالگی تازه ازدواج کرده و آنقدر احساس خوشبختی دارد که میگوید اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم صبر میکنم تا این سن تا با این خانم یا آقا آشنا شوم.

توجه کردید؟ که موضوع را هم اصلا عرفانی و شعری و سیاسی و کارمایی و ازین مزخرفات نکردم بلکه واقعیت همین است.

در هر سن و جایگاهی که هستید و دارید این مطلب را میخوانید من به شما پیشنهاد می‌کنم که از همین الان  یک اولویتبندی جدید را طرح ریزی کنید و بر اساس داشته‌ها و خواسته و ارزشها و نیازهای الانتان یک اولویت بندی با اسکلت بندی قرص و محکم ببندید و مطمئن باشید که همین اولویت در ادامه اولویتبندی سابقتان خواهد بود. مکمل آن خواهد بود. و ثانیا ده سال دیگر این اولویت‌بندی شما را خوشحال خواهد کرد و وقتی به سن پیری برسید حسرت نمیخورید چرا آن کار را کردم یا آن کار را نکردم؛ زیرا  بر اساس واقعیتها یا اصطلاحا فکتها این کار را کرده اید.

اگر خواستید اولویت بندی جدیدی داشته باشید در ذیل با من ارتباط بگیرید.

ارسال کارنامه به سربازان صبر و امید و ایمان
عقلت و دلت را به هیچ‌کسی نسپار جز…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.