ضمیر ناخودآگاه (Unconscious mind) طبق یافته های اینجانب به طور کلی دو معنی می دهد؛ که هر دو به یک معنای کانونی بر می گردد. یک معنی آن که در روانشناسی به کار می رود و فروید را اولین نظریه پرداز آن می دانند به این معنی است که منشاء برخوردها، رفتارها، تصمیم ها و احساسات ما، اراده و افکار خودآگاه ما نیستند بلکه منشاء آنها اموری است که در طول عمرمان در محلی فرضی به نام ضمیر یا ذهن ناخودآگاه تجمیع شده و آن امور باعث و علت به طور کلی رفتارهای ماست. آن امور نیز شامل تجربه هایی است که به صورت مکرر در زندگی ما صورت پذیرفته و تبدیل به اعتقاد و باور ما شده است.
حالا این را تا اینجا داشته باشید. معنی دوم ضمیر ناخودآگاه که در روانشانسی ثروت و قانون فرکانس و جذب گفته می شود همان چیزی است که در بالا گفته شد با دو تفاوت عمده که در زیر به آنها اشاره میکنم:
- ضمیرناخودآگاهی که در قانون جذب گفته می شود معنایی متافیزیکی دارد به این معنی که به جنبه فوق حسی و فوق مادی انسان مربوط می شود؛ در حالی که ضمیر ناخودآگاه در روانشانسی عمومی معنایی معرفت شناسانه دارد به این معنی که به جنبه حسی و مادی و ذهنی انسان مربوط می شود و دایره آن به رفتارهای انسان تسری داده می شود؛ ولی در قانون فرکانس و جذب دایره آن به حوادث و روابطی که در زندگی انسان اتفاق می افتد مربوط می شود.
جلوتر مثال هایی ذکر می کنم که بهتر متوجه مطلب شویم.
- تفاوت دوم این است که در قانون جذب یا فرکانس ضمیر ناخودآگاه ما محلی است که فقط شامل تجربه های زندگی ما که به صورت مکرر اتفاق افتاده اند نمی شود بلکه انجام امور دیگری نیز سازنده ضمیر ناخودآگاه خواهند بود؛ که اصطلاحا به آن کانون توجه گفته می شود.
زندگی هر انسانی را اگر بخواهیم به طور کلی تقسیم کنیم شامل دو چیز می شود. یعنی زندگی انسان در یک دورنما چیزی غیر از این دو چیز نیست: یکی حوادث و یک روابط. حوادث شامل تولد، مرگ، شغل، تحصیلات، چاپ کتاب و …، تولد فرزند، تصادف، جراحت و هرچه که شما تصور بکنید. روابط نیز شامل تمامی روابطی است که انسان در زندگیش تجربه می کند. روابط دوستی، عاطفی، تربیتی، استادی و معلمی، پدر و مادری و فرزندی، رابطه انسان به خودش، رابطه انسان به خدا، رابطه با طبیعت و… حال این زندگی انسان که شامل این دو چیز می شود نیز ساخته ضمیر ناخودآگاه انسان است. سازنده ظرف ضمیر ناخودآگاه در قانون جذب نیز همان کانون توجه انسان است. اگر ضمیر ناخودآگاه را به یک ظرف تشبیه کنیم کانون توجه انسان نیز محتوا و غذایی است که در آن ریخته می شود و به آن شکل و قالب می دهد. کانون توجه نیز کاملا مشخص است که منظور چیست. منظور این است که در طول عمرمان به چه چیزی توجه و تمرکز می کنیم؟ نه اینکه چه چیزی به وسیله خودآگاه خود اراده و بیان می کنیم. به هرآنچه که در طول عمرمان توجه و تمرکز مستمر و دائمی داشته باشیم از همان جنس زندگی ما که شامل حوادث و روابط می شد ساخته می شود. این توجه می تواند توجهی باشد که از طریق استمرار شنیده ها، دیده ها، گفته ها و به هرآنچه فکر می کنیم ساخته شود.
طبق قانون فرکانس و جذب به هر آنچه توجه کنیم و با آن تصور و تخیل کنیم و مدت مدید و معقولی با آن محشور باشیم آنها باورها و اعتقادات ما را می سازند و در پس ذهن ما که همان ناخودآگاه ماست کاشته می شوند. سپس مانند بذری که کم کم به درخت بزرگ و تنومندی تبدیل می شود زندگی ما را می سازد. به طور مثال اگر در طول زندگی مان همواره به زیبایی ها، اتفاقات مثبت و خوب توجه و تخیل کنیم از جنس همان ها در زندگی مان اتفاق می افتد. برعکس آن نیز درست است.
مثلا خودآگاه ما علاقه دارد که انسان های صادق و روارستی در زندگی مان قرار بگیرند. و حتی آن را نیز بیان می کند ولی از آنجا که ضمیر ناخودآگاه ما همواره توجهش (شنیده ها، حشر و نشر با انسان ها و تجربه هایش و …) به انسان های دروغ گو و فریب کار بوده است انسان های دروغ گو و فریب کار را بر سر راهمان قرار می دهد.
یا همیشه توجه ناخودآگاه به جنبه های منفی ثروت بوده است و اصطلاحا تفکر فقیرانه ای در مورد ثروت داشته است و در طول زندگی از طرق رسانه ها و انسان های اطراف او به او باورهایی القا شده است که ثروت خوب نیست و در کل جنبه های سلبی و منفی درباره ثروت و روابط و … به او القا شده است در حدی که او به باور و اعتقاد آنها رسیده است. اتفاقاتی که بر سر راه او می افتد همان اتفاقاتی است که توسط ضمیر ناخودآگاه به کائنات و جهان و خداوند دیکته شده است و خداوند نیز طبق همان باورها و حال ها برخورد می کند نه طبق درخواست و تصمیمی که خودآگاهش خواسته است.