غزلی با نام «نگاه گم شده»

جان می دهی به رود به فصل بهار هم
آری به چشم مردمِ چشم انتظار هم

سرخی گل نتیجه بوسیدن تو است
گل چیست؟ دانه های درون انار هم

جان می‌شود سراسر این جسم مرده ام
یک بار اگر سری بزنی بر مزار هم

مانند رود می گذری پیش چشم من
رد می‌شوی سریع تو مثل قطار هم

دامی گذاشتی و به کنجی گریختی
اینها نبود رسم تو وقت شکار هم

هر کس که دیده روی تو دریا شده دلش
دریا بکن تو این دل پرشوره زار هم

شاعر: حمید خسروانی
انسان کیست؟ آیا انسانی وجود دارد؟
غزلی با نام اناالحق

3 دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.