منظور از قضا و قدر در قرآن و فلسفه و تشابه و فرق آنها

برای خودم همیشه مورد سوال بوده که قصا و قدر واقعا به چه معنی است؟ و آیا می توان در قضا و قدر دست برد و اگر برد به چه صورتی است؟ و اصلا قضا و قدر در قرآن و مباحث دینی چه فرقی با قضا و قدر در مباحث فلسفی می کند؟ در این نوشته در مورد این سوال‌ها کمی باهم حرف می زنیم.

با اینکه از نظر لغوی قضا و قدر معانی مختلفی دارند ولی در مجموع قضا به معنی به پایان رساندن و تمام کردن کاری است و تقدیر نیز به معنی این است که چیزی را از نظر اندازه و مقدار معین کنیم. یک مثالی می زنیم و در طول این مقاله از آن بهره می بریم. تسامحا اگر بخواهیم مثال بزنیم می توان مثال کارخانه و محصولات آن را زد. فکر کنید در یک کارخانه ای گچ تولید می کنند؛ و تعیین می کنند که مقدار هر کیسه گچ 50 کیلو، بسته بندیش در فلان نوع و جنسش نیز از بهمان ترکیبات درست شده باشد. به این عمل تقدیر می گویند. حال هنگامی که خط نهایی کارخانه اجازه تولید گچ با این محصول را می دهد به این عمل قضا می گویند.

در لسان دینی وقتی از تغییر قضا سخن به میان می آید منظور تغییر تقدیر است نه قضا. یعنی این دو کلمه به یک معنی به کار می روند. ولی باید این دو را از هم تفکیک کرد. ابتدا باید بدانیم که از آنجا که قضا و قدر از رابطه بین خالق و مخلوق انتزاع می شود پس از صفات فعلیه خداوند است. حال خداوند از آنجا که دارای صفت علم است هنگامی که می خواهد مخلوقی و یا عملی و حادثه ای در جهان مخلوقات پدید بیاورد علم آن حادثه یا مخلوق قبل از ایجادش در علم خداوند وجود دارد. یعنی خداوند در علم خود تسامحا تصور آن حادثه یا مخلوق را به وجود می آورد با تمام اندازه ها و شکل و ویژگی های آن؛ آنگاه در ساحت عالم مشهودات یا مخلوقات آن را پدید می آورد. آن تصور علمی خداوند در اصطلاح لسان دینی به لوح محو و اثبات معروف است و  ایجاد آن حادثه نیز به لوح محفوظ معروف است.

حال اگر ما بخواهیم که در آن قدر یا تقدیر علمی خداوند تغییری ایجاد کنیم امکان آن وجود دارد؛ که اصطلاحا در زبان فلسفه و کلام به آن بَدَاء می گویند. یعنی می توانیم شکل و اندازه و حتی به وجود آمدن یا نیامدن آن را تغییر دهیم. افعالی که در دین به آنها اشاره شده و می توان تقدیر علمی خداوند را تغییر داد کارهایی است که همه ما با آنها آشنایی داریم و بزرگترین آن دعا کردن است. یا مثلا با صدقه دادن، قربانی کردن، اشک ریختن و آه و ناله و ابراز نیاز کردن در درگاه خداوند، توبه کردن از خطاها و گناهان و جبران آنها، ایمان و توحید محض به خداوند، زیارت رفتن، کار نیکو و انفاق کردن به دیگران، اخلاق حسنه، خوش خلقی، حال خود را خوب نگه داشتن، شکرگزاری، مطالعه و تحصیل علم نافع کردن و مواردی از این دست می توان حوادث پیش روی خود را تغییر داد. همان مثال ابتدایی که زدیم در اینجا به کار می آید. فرض کنید که همان محصول گچ در کارخانه قبل از اینکه به مرحله تولید برسد در شکل و اندازه آن دست برد یا حتی می توان جلوی خط تولید آن را نیز گرفت. حال بر عکس آن نیز ممکن است؛ یعنی مثلا خداوند نعمت هایی برای ما فراهم کرده است ولی ما با انجام اموری آنها را از خود دفع کنیم. مثلا با انجام یک گناه جلوی آن نعمت را بگیریم یا آن را به شکل بدی تغییر دهیم. خود خداوند در قرآن کریم می فرمایند که تمام خوبی‌هایی که به شما می رسد از جانب من است و تمام بدی هایی که به شما می رسد از جانب خودتان است: «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ۚ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا» (آیه 79 سوره نساء).

Your First Steps in Islam: Belief in Qada and Qadar

بنابراین ما میتوانیم با انجام یک سری اعمال و رفتارها حوادث خوبی را در دنیا برای خود رقم بزنیم. در این رابطه به این مطلب مراجعه کنید: «ضمیر ناخودآگاه چیست؟ و نسبت آن با حوادث و روابط به وجود آمده در زندگی انسان».

یک اشکالی که در بحث قضا و قدر معلوم مطرح می گردد این است که اگر این خداوند است که امور را تعیین و مقدر می کند و آنها را مورد قضا قرار می دهد پس انسان باید مجبور باشد نه مختار. یک پاسخ به این سوال همان بحث بداء است که درباره آن سخن گفتیم. ولی یک پاسخ هم این است که خداوند با قضای خود به انسان ها اختیار داده است پس هرچه انسان انجام دهد هم به اختیار انسان است و هم در طول اراده خداوند قرار دارد. یعنی خداوند مقدر کرده است که انسان با اختیار خود سرنوشت خود را بسازد ولی خود این اختیار را خداوند به انسان بخشیده است و هرچه هم که انسان اختیار کند تا مورد قضا و اراده خداوند قرا نگیرد اتفاق نمی افتد. لا جبر و لاتفویض به این معنایی است که اشاره شد.

بحث دیگر بحث مشیت و اراده خداوند است که باید بین این دو تفکیک قائل شد. «مشیت» به این معناست که خداوند قوانینی در جهان وضع کرده است که هرکسی خود را با آن قوانین مطابقت دهد امکان ندارد که از آن تخلف شود. مثلا اگر برای رسیدن به یک خواسته یک عده اعمال و قوانین الهی رعایت گردد امکان ندارد که به آن خواسته نرسید. اینکه خداوند در قرآن می فرماید به هرکس که بخواهد عزت می بخشد و به هرکس بخواهد عزت نمی بخشد به این معنی نیست که خداوند این عمل را به صورت دلبخواهی و از روی هوی و هوس انجام دهد؛ زیرا خداوند در هر صفتی در حد کمال و بی نهایت است؛ و پاک و منزه از صفات و رذایل بشری است. زیرا اگر غیر از این بود دیگر خداوند و خداوندی او معنا نداشت. بنابراین منظور از این دسته از آیات قرآن این است که اگر انسان یک سری رفتارها انجام دهد و به یک سری قوانین احترام بگذارد، جهان طوری تنظیم شده است که انسان را به خواسته اش می رساند. مثلا اگر انسان عزت نفس خود را حفظ کند و کاملا و یک پارچه پر از توحید و اعتقاد و ایمان به خدا شود، کسی غیر خدا را صاحب قدرت و اراده نداند و در عمل هم آن را انجام دهد، خودبه خود به آنچه که خداوند در قرآن می فرماید که به هرکس بخواهد می دهد، می رسد. ولی آیاتی که به «اراده» خداوند اشاره کرده است به این معنی است که قدرت و عظمت خداوند آنقدر بی نهایت است که هنگامی که بخواهد عملی را انجام دهد و یا شیئی را خلق کند هیچ نیرویی جلودار او نیست.

نفس الامر به زبان ساده
ترکیب (have + had)، (has + had)، (had + had) در انگلیسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.