بعد از سالها بالا و پایین در زندگی و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و مسائل روحانی و ذهنی و عقلی و گم شدن و پیدا شدن در مسیر سلوک و دیدن انسانها و مکاتب مختلفی که ادعا داشتند تمام حقیقت نزد آنها است تنها چیزی که هم اکنون آرامم میکند و به نظرم موثق ترین سخن حقیقت است و تنها طنابی است که باید به آن دست انداخت و در این بازار مشتقه عرفانهای نوظهور و کهن ظهور و فلسفه های متعدد و انسانهایی که داعیه دار حقیقت هستند «حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام صادق علیه السلام است. در این حدیث امام صادق بیان میکند که خداوند عقل و جهل را آفرید و عقل و جهل صرفا دو مفهوم نیستند بلکه واقعا دو موجودند که عقل را خداوند از نور عرش خود آفرید و اولین موجود روحانی است و جهل را از دریای شور و تلخ آفرید و از جنس تاریکی است.
و این دو موجود هرکدام ۷۵ سرباز دارند و خود کلمه جنود هم به معنی سپاه و سرباز است. این دو فرمانده و لشگرانیانشان همواره در حال جنگیدن هستند و در هرجنگی هم میدانیم که یک طرف باید پیروز شود. اگر کسی به لشگر عقل کمک نکند لشگر جهل پیروز میشود. اینجا یاد یکی از ابیات حافظ افتادم که اگرم از این حدیث نگرفته باشد خیلی وام دار این حدیث است. حافظ می گوید: اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم. امام صادق در این حدیث یکی از لشگریان جهل را غم و ناامیدی میداند که سرباز مقابل آن امید است. یعنی تنها سرباز امید میتواند سر یاس و ناامیدی را ببرد و از تنش جدا کند.
این حدیث حرف زیادی دارد و اگر بخواهم برایتان از آن سخن بگویم بارها باید متن بنویسم که اگر خدا توفیق دهد در أینده در مورد آن خواهم نوشت. (در این رابطه بخوانید ارسال کارنامه به سربازان صبر و امید و ایمان)
هرچند با فلسفه و فلسفه اسلامی زیاد سر سازگاری ندارم و قائلم احادیث و آیات قرآن را بر پایه فلسفه یونانی تفسیر و تعبیر کرده اند ولی از آنجا که حضرت امام خمینی رحمت الله علیه این حدیث را به نحو احسن توضیح داده اند و از آن نیز از تفسیر و تعابیر فلسفی ملاصدرا هم بهره برده اند این حدیث را با شرح صوتی استاد طاهری دارم گوش میدهم و حظ وافر میبرم. لینک آن را برای شما قرار میدهم شاید علاقه داشتید از این حدیث بهره ببرید.
شرح کتاب «جنودِ عقل و جهل» از امام خمینی (ره) توسط استاد طاهری
شرح کتاب جنود عقل و جهل آقای رائفیپور
سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل بمیان آمد
حضرت فرمود: عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید،
سماعه گوید من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما بما فهمانیدهاید نمیدانیم.
حضرت فرمود خداى عز و جل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است پس بدو فرمود پس رو او پس رفت سپس فرمود پیش آى پیش آمد خداى تبارک و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم سپس جهل را تاریک و از دریاى شور و تلخ آفرید باو فرمود پس رو پس رفت فرمود پیش بیا پیش نیامد فرمود: گردنکشى کردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. چون جهل مکرمت و عطاء. خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى من ضد او هستم و براو توانائى ندارم آنچه از لشکر به او دادى بمن هم عطا کن فرمود بلى میدهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى ترا و لشکر ترا از رحمت خود بیرون میکنم عرض کرد خشنود شدم پس هفتاد و پنج لشکر باو عطا کرد. و هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد
(جنود عقل و جهل) بدین قرار است:
خیر و آن وزیر عقل است و ضد او را شر قرارداد، که آن وزیر جهل است؛
و ایمان و ضد آن کفر؛
و تصدیق حق و ضد آن انکار حق؛
و امیدوارى و ضد آن نومیدى؛
و دادگرى و ضد آن ستم؛
و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛
و سپاسگزارى و ضد آن ناسپاسى؛
و چشم داشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛
و توکل و اعتماد بخدا و ضد آن حرص و آز؛
و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛
و مهربانى و ضد آن کینهتوزى؛
و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛
و شعور و ضد آن حماقت؛
و پاکدامنى و ضد آن بىباکى و رسوائى؛
و پارسائى و ضد آن دنیاپرستى؛
و خوشرفتارى و ضد آن بدرفتارى؛
پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛
و تواضع و ضد آن کبر؛
و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛
و خردمندى و ضد آن بیخردى؛
و خاموشى و ضد آن پرگوئى؛
و رام بودن و ضد آن گردنکشى؛
و تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن؛
و شکیبائى و ضد آن بیتابى؛
و چشمپوشى و ضد آن انتقامجوئى؛
و بىنیازى و ضد آن نیازمندى؛
و بیاد داشتن و ضد آن بىخبر بودن؛
و در خاطر نگهداشتن و ضد آن فراموشى؛
و مهرورزى و ضد آن دورى و کنارهگیرى؛
و قناعت و ضد آن حرص و آز؛
و تشریک مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛
و دوستى و ضد آن دشمنى؛
و پیمان دارى و ضد آن پیمانشکنى؛
و فرمانبرى و ضد آن نافرمانى؛
سرفرودى و ضد آن بلندى جستن؛
و سلامت و ضد آن مبتلا بودن؛
و دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛
و راستگوئى و ضد آن دروغگوئى؛
و حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛
و امانت و ضد آن خیانت؛
و پاکدلى و ضد آن ناپاکدلى؛
و چالاکى و ضد آن سستى؛
ونشاط و زیرکى و ضد آن کودنى؛
و شناسائى و ضد آن ناشناسائى؛
و مدارا و رازدارى و ضد آن راز فاش کردن؛
و یک روئى و ضد آن دغلى؛
و پردهپوشى و ضد آن فاش کردن؛
و نمازگزاردن و ضد آن تباه کردن نماز؛
و روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛
و جهاد کردن و ضد آن فرار از جهاد؛
و حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شکستن
و سخن نگهدارى و ضد آن سخن چینى؛
و نیکى بپدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛
و با حقیقت بودن و ضد آن ریاکارى؛
و نیکى و شایستگى و ضد آن زشتى و ناشایستگى؛
و خودپوشى و ضد آن خود آرائى؛
و تقیه و ضد آن بىپروائى؛
و انصاف و ضد آن جانبدارى باطل؛
و خودآرائى براى شوهر و ضد آن زنادادن؛
و نظافت و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛
و حیا و آزرم و ضد آن بىحیائى؛
و میانه روى و ضد آن تجاوز از حد؛
و آسودگى و ضد آن خود را برنج انداختن؛
و آسانگیرى و ضد آن سختگیرى؛
و برکت داشتن و ضد آن بىبرکتى؛
و تندرستى و ضد آن گرفتارى؛
و اعتدال و ضد آن افزونطلبى؛
و موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس؛
و سنگینى و متانت و ضد آن سبکى و جلفى؛
و سعادت و ضد آن شقاوت؛
و توبه و ضد آن اصرار بر گناه؛
و طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛
و دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگارى؛
دعا کردن و ضد آن سرباز زدن؛
و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و کسالت؛
و خوشدلى و ضد آن اندوهگینى؛
مأنوس شدن و ضد آن کناره گرفتن؛
و سخاوت و ضد آن بخیل بودن.
پس تمام این صفات (هفتاد و پنجگانه) که لشکریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنى که خدا دلش را بایمان آزموده جمع نشود اما دوستان دیگر ما برخى از اینها را دارند تا تدریجا همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند آنگاه با پیغمبران و اوصیاءشان در مقام اعلى همراه شوندو این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى از جهل و لشکریانش بدست نیاید خدا ما و شما را بفرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد.
اصول کافى ترجمه مصطفوى، ج1، ص: 24