خلاصه ای بسیار خلاصه از زندگی حمید

حمید خسروانی

پژوهشگر، نویسنده، روزنامه نگار و مدرس در حوزه فلسفه، منطق، عرفان و کلام

حضور در عرصۀ هنر و مطبوعات از سال 1388
کسب بیش از 20 جایزۀ ملی در زمینه های هنری و علمی

همچنین درباره سایت بخوانید: «درباره سایت و تماس با ما»

درباره من

از سنین هشت و نه سالگی بود که به خاطر حافظ خوانی و پروین خوانی برادرم در خانه و کتاب های ادبی فراوانی که در کتابخانه اش بود ابتدا به ادبیات علاقه ­مند شدم. داستان کتابخانه برادرم این بود که هر موقع او در خانه نبود سروقت کتابخانه اش می ­رفتم و خصوصا کتاب­های پیرمرد و دریا و وداع با اسلحه همینگوی او که جلدهای قشنگی هم داشتند من را به خود جذب کردند. کم کم که وارد دوره راهنمایی مدرسه شدم و حدودا دوازده و سیزده ساله بودم تمامی رمان­ها و کتاب­ های شعری که در کتابخانه برادرم قرار داشت آنها را بی قرار کرده بودم از بس آنها را می ­خواندم. مثلا مجموعه کتاب های شعر زمان ما که مرحوم حقوقی نقد نوشته بود با آنها زندگی می­ کردم. شعر زمستان اخوان ثالث را از بر شده بودم از بس می خواندم و از تصویرسازی او لذت می­ بردم. کارم به جایی کشیده بود که به جای بازی­ های اقتضای سنم به طرز عجیبی از خواندن داستان و قصه و خصوصا شعر لذت می­ بردم و کلا وقتم را صرف این کار می­کردم.

در این سنین بود که در خودم یک گمشده ای را حس می­ کردم. اما نمی ­دانستم دقیقا آن گمشده چیست و در کجا و پیش چه کسی باید به دنبالش بگردم. حس می­کردم در میان لابه لای کتاب ها و قصه ها و شعرها باید گم شده ام را پیدا کنم این تنها حسی بود که من را در یافتن گمشده ام کمک می­ کرد. و از اینجا بود که دو سوال فلسفی از همان سنین کودکی قلقلکم می داد که تاکنون همراه من هستند و هنوز که هنوز است به جوابی درست و حسابی و قانع کننده دست پیدا نکردم. یکی اینکه وقتی به حیاط خانه‌مان می­ رفتم و آسمان پر ستاره را نگاه می ­کردم می گفتم شاید عالم هستی به این عظمت در چشم من اینقدر بزرگ و منظم می­ نماید وگرنه در واقع ممکن است کوچک و بی‌نظم باشد! و یکی هم اینکه حالا به دنیا آمدیم و بعدش هم می­‌میریم حالا حتی اگر آن دنیایی باشد و بهشت و جهنمی هم باشد خب که چه؟ که چه بشود؟ علت و دلیل این کار چیست؟…

کم کم در اول دبیرستان علوی در شهر زیبای خرم آباد وارد گروه سرود و تئاتر مدرسه شدم و اولین نمایش زندگیم را در کانون فرهنگی هنری خرم آباد با نام اوهام به نمایش در آوردم و در آن نقش اول را بازی کردم.

بعد از آن که وارد انجمن اسلامی دانش ­آموزان خرم آباد شدم با یکی از پیشکسوتان و اساتید بزرگ تئاتر خرم آباد جناب استاد جلال لشگرآرای عزیز آشنا شدم و ایشان بعد از چند تست فن بیان و بدن، اجازه ورود به گروه خورشید را به من دادند. در طول یک سال نزدیک ده نمایش را در شهرهای مختلف به روی صحنه بردیم که در اکثر آنها نقش اول یا نقش مکمل را بازی می کردم. در سال 88 در جشنواره کشوری «آن بلند دور» که در شهر زنجان برگزار شد جایزه و تندیس بهترین بازیگر را به خودم اختصاص دادم

در سال بعد در جشنواره «روزنامه­ نگاران جوان» که در شهر قزوین برگزار شد تندیس و لوح تقدیر بهترین روزنامه نگار جوان سال به من اهدا شد. در همان سال وارد رادیوی لرستان شدم و در میان سی­ صد نفر در تست صدا، نفر اول را کسب کردم. بعد از نه ماه آموزش فن بیان و گویندگی که در باشگاه خبرنگاران جوان، جهاد دانشگاهی تهران نزد نصرالله مدقالچی و حضور در استودیوی اجرای زنده برنامه های لرستان اولین برنامه خودم را اجرا کردم. برنامه «تنظیمی اذان مغرب به افق خرمآباد» را وقتی اجرا کردم و برای اولین بار صدای خودم را در گلدسته های مساجد شهر شنیدم چنان حسی به من دست داد که چندین کیلومتر از مرکز صدا و سیما تا خانه ام را پیاده رفتم و فقط به پخش شدن صدایم که در میان ازدحام غلغله و ترافیک شهر طنین انداز شده بود فکر می­ کردم.

یک روز در استودیوی ضبط که داشتیم برنامه های یک هفته برنامه «یاران شهید» را اجرا می­ کردیم حس کردم که دیگر این کار و همچنین تئاتر جذابیت و هیجان اولیه خود را برای من ندارد و بعد از مدت شش سال اجرای تئاتر و رادیو و گزارش گرفتن از هنر دلزده شدم، نزدیک دو سال هنر را کنار گذاشتم و در رشته حقوق در دانشگاه لرستان قبول و به تحصیل مشغول شدم. در این دوره حدودا نوزده ساله بودم. اما همچنان گمشده دوران کودکی و نوجوانی ام همراهم بود اما حس می­ کردم در میان هیچ کدام ازین مسیرهایی که می­ روم نمی­ توانم پیدایش کنم. شاید به همین دلیل بود که به قول مادرجان عزیزم شاخه به شاخه می­ کردم یا به قول حافظ عزیز: در اندرون من خسته دل ندانم کیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست. سپس بعد از دو سال دلم برای هنر تنگ شد اما این بار به خوشنویسی و شعر علاقه مفرطی پیدا کرده بودم خوشنویسی را تا مرز درجه ممتازی بردم و در شعر به غزل سرایی و شعر نیمایی علاقه پیدا کردم.

دو نمونه از شعرهایم:
غزلی با نام «نگاه گم شده»
غزلی با نام اناالحق

در همین دوران بود که به خاطر چندسال فعالیت هنری در انجمن اسلامی دانش آموزان شهر خرم اباد سفر عمره حج رایگان به من هدیه داده شد. و در تیر سال 88 راهی سفر حج شدم و به اصطلاح کاپ اخلاق را هم در انجا به خودم اختصاص دادم. خخخخ.

همچنان یک گمشده را در خود احساس می­کردم و بعد از اخذ درجه لیسانس با اینکه با رتبه دو رقمی 50 در دانشگاه علامه در رشته حقوق عمومی قبول شدم اما به دلایلی که جلوتر خدمت شما عرض می­کنم از رفتن به دانشگاه صرف نظر کردم. در سال آخر لیسانسم به طرز عجیبی بدون اینکه از ریشه اپیستمولوژیک و فلسفی آن باخبر باشم به طور ذوقی نسبت به هرچه که ناپایدار و گذری می­بودند چشم می­دوختم و از آن بیزار می­شدم و به دنبال چیزی بودم که نسبت به هرچیزی در دنیا و عمر کوتاهی که از جنس بشر حس می­کردم پایدارتر باشد تا بتوانم به آن دست آویزم اما هر رشته ای را که دنبال می­کردم این حسم را اقناع نمی­کرد. به همین خاطر ابتدا تصمیم گرفتم خدمت سربازیم را انجام دهم و در خدمت به این مسئله که تمرکز اصلیم را روی چه چیزی بگذارم قرار دادم. در میان رژه های صبحگاهی در پادگان 02 رباط کریم یک روز فهمیدم تنها چیزی که ارزش وقت گذاشتن و عمر خودم را صرف آن کردن را دارد چیزی نیست جز فلسفه. البته بعدها فهمیدم که فلسفه نیست بلکه حکمت است و حکمت آن چیزی است که شهود، تجربه، خودآگاهی، خداآگاهی، درون انسان و خدای درون انسان معنای کانونی آن را تشکیل می­دهند. گفتم فلسفه، چون در یک نگاه کلی و جامع دیدم عمر بسیار کوتاه است و تنها چیزی که می­تواند حس نیاز به جاودانگی را ارضا کند و بهای بزرگی برای این عمر کوتاه باشد تنها چیزی است که از کلیات سخن می­گوید نه جزئیات. جزئیات ناپایدارند و چون تصویر روی پرده سینما گذران. حس می­کردم اگر به فلسفه روی بیاورم به یک نحوی به تکامل عقلی و روحی خودم کمک کرده ام و روزی در پیری پشیمان نمی­شوم که چرا عمرم را صرف چیزهایی چون پول و ثروت و اینها کردم اما آخر سر چیزی کف دستم نمانده زیرا اینها را با خودم به خاک نمی­برم بلکه شاید بتوان حکمت و معرفت را با خود به خاک برد که البته بعدها فهمیدم تنها چیزی که می­توان با خود برد چیزی جز حضور نیست. باری در همان سربازی که مشغول پست دادن سر برجک در منطقه های مرزی غربی ایران بودم به صورت خودخوان و انفرادی منابع این رشته را مطالعه کردم و همان سالی که سربازیم تمام شد یعنی مهر 96 با رتبه تک رقمی در دوره روزانه دانشگاه تربیت مدرس در رشته فلسفه و کلام اسلامی قبول شدم. از آن زمان تاکنون چندین مقاله علمی پژوهشی را در ژورنال و مجلات مختلف به چاپ رسانده ام. در اسفند 98 پایان نامه ام را با موضوع «تفسیر فارابی از اوسیای ارسطو» با نمره 19.50 با راهنمایی دکتر حمیدرضا محبوبی آرانی و مشاوره دکتر سید محمد علی حجتی دفاع کردم.

پایان نامه من:
تفسیر مفهوم جوهر نزد فارابی – پارسه (modares.ac.ir)
دو نمونه از مقاله های پژوهشی من:
اوسیای ارسطو و ترجمه­ آن به «گوهر» و «عین»
اوسیای ارسطو و ترجمه آن به Substance

همان سال در دوره دکتری رتبه سوم را آوردم اما چون پایان نامه ام را دفاع نکرده بودم به دوره دکتری نرسیدم اما در سال 99 دوره دکتری روزانه با کسب رتبه اول در مصاحبه دانشگاه اصفهان در رشته حکمت متعالیه قبول شدم. اما باز هم از رفتن به دوره دکتری منصرف شدم. انصرافم دو دلیل عمده داشت. یک دلیل شخصی است و یک دلیل غیر شخصی. دلیل شخصی اینکه به دلیل شیوع کرونا دانشگاه­ها تعطیل بود و کلاس ها مجازی برگزار می­شد و معلوم بود تا ترم امتحان جامع کلاسها مجازی است و چون فقط به کلاس های حضوری اعتقاد دارم که تنها در کلاس حضوری است که بین شاگرد و استاد ارتباط وجودی برقرار و مقدمات رساله شکل می­گیرد بنابراین بی خیال دکتری در آن دوره شدم. دلیل غیر شخصی دلیلی است که از گفتن آن عجالتا به خاطر یک سری عوامل سر باز می­زنم و به زودی در همین خط توضیحش می­دهم. به خاطر انصرافم کنکور 1400 از حضور در امتحان محروم شدم ولی امسال برای کنکور 1401 با تمام قوا و نیرو دوباره خودم را آماده می­کنم که اینبار بتوانم دانشگاهی بهتر و در شرایطی مساعدتر دوره دکتری خودم را طی کنم انشاالله. در طول این دوره فطرت و سکوتم، وقت خود را صرف ساختن وب سایت و برنامه نویسی و انجام پروژه­‌های ترجمه، سئو، مقاله نویسی، مشاوره تحصیلی و یک عده کارهای جانبی دیگر کردم. در این محدوده زمانی پی بردم که خداوند بهترینها را برایم رقم زده بنابراین اصلا از این وضعیت انصراف ناراحت نشدم و ایمان داشتم که خداوند برایم وضعیت بهتری مقرر کرده است که به عینه یکی یکی شاهد آنها هستم. زیرا با اینکه از سال 96 کار وبلاگ نویسی (وبلاگم خردخواهی و خودخوانی) را شروع کرده ام اما هیچگاه امادگی ساختن و راه اندازی یک وب سایت را نداشتم که خداراشکر در این مسیر با برنامه نویسی و ساختن وب سایت و تولید محتوا آشنا شدم. حالا در این سایت قرار دارم که روزانه در حوزه فلسفه، عرفان، منطق، کلام و ادبیات تولید محتوا کنم. منتظر نظرات شما هستم.

چند نمونه از روزنامه نگاری من:
انسان کیست؟ آیا انسانی وجود دارد؟
فیلسوفان اگزیستانس و انتخاب زبان داستان برای بیان مدعای خود

و چند نمونه از جوایز و لوح تقدیرهای من:

2 دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

  • سلام . بسیار عالی . امیدوارم به زودی در مقطع دکتری و در رشته و دانشگاه مورد علاقه خود نیز موفق باشید و بدرخشید . در پناه حق

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.